مینو و حسام
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان خاطرات و آدرس خودخودم.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 6
بازدید هفته : 9
بازدید ماه : 8
بازدید کل : 7254
تعداد مطالب : 36
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



جای تبلیغ شما

خاطرات
هرچی حال کردی
چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:, :: ::  نويسنده : pardis       

خیلی وقت بود دلم میخواست حرفمو به کسی بزنم اما نمی شد نمیدونم چرا همش احساس میکردم نکنه بهم بخندن به احساسم به حسم بهم بگن تو بچه ای برو پیکارت مینو رو تو مهمونی دیدم از اون مهمونی دوره ایا که پدرم به اسم کارش تو عمارت میگیره اما اصلش اینه که میخواد شب و با یکی.......... میگیره نمیدونم چی شد وقتی گفت میخواد مهمونی بگیره گفتم باشه وقتی رفتم مهمونی از بین همه اون دخترایی که برا اینکه بهشون توجه کنم بال بال میزدن چرا نزنن پسر کیارش خان  بزرگ با من بودن یعنی صاحب مال و منال شدن ولی بین اونا یه دختربود که بهم توجه نمی کرد حسابی مجذوبش شدم هرچی نگاش کردم دیدم به من توجه نمیکنه تو چشاش غم سنگینی بود رفتم سمتش ازش پرسیدم دنبال کسیه گفتش که مزاحم نشم و برم انقد عصبانی بودکه نگو اونشب بی خیالش شدم چندروز بعد توشرکت دیدمش همونجوری بود عصبی و ناراحت نمیدونم چرا توقلبم انقد خوشحال شدم از دیدنش به هزار بدبختی باهاش اسنا شدم افسرده بودو ناراحت نمی گفت چشه فقط گریه میکرد بعد چند هفته بابام صدام کرد گفت بهش نزدیک نشم بابام تومستی  باهاش....... واون حامله شده انقد عصبی بودم ک نفهمیدم چی شد ک کوبیدم توصورت بابام حالا چندسال میگذره مینو بابامو خیلی وقته ندیدم حالا منم صاحب یه شرکت بزرگم اسم و رسمی دارم اما خاطره اونا راحتم نمیذاره میدونم مینو دوسم داشت اما بهم بدکردن



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: